هر روز راس ساعت دو میآید. نیسان آبیش را کنار آپارتمان ما پارک میکند. درست زیر پنجره سالن. بعد میایستد به داد زدن:
پرتقال آوردم، پرتقال!گاهی وقتها که مشتری ندارد میزند زیر آواز. از شجریان گرفته تا ابی و اندی..تازگی فهمیدم این انتخابها بستگی به حالوروزش دارد. شاید هم سنگین و سبکی جیب اش. وقتهایی که غمگین میخواند سوز صدایش از گوشم رد میشود و یک راست به قلبم میرسد. اینجور وقتها سردم میشود، بلند میشوم پنجره را میبندم. دو هفتهای میشود که پنجرههای خانه را به یمن آمدن بهار نیمه باز میگذارم. بیخیال سرمایی که باد از نوک کوههای برف نشسته خلخال برمیدارد و پخش شهر میکند. برای من تحمل غمگینی یک مرد سخت است. من مردهای غمگین زیادی دیدهام که سنگینی روی دوششان را آواز کردهاند و لابهلای دود سیگار ول داده اند توی هوا. از نظر من زیر آواز زدن یک مرد یک نشانه است. نشانه اینکه یکی دلش زیر خروار خروار حرف مانده است. نشان فریاد زدن کسی که زیر آوار مانده .گوشم درد میکند. چند روز است هزارتا سوزن زهرآلود توی گوش راستم فرو رفتهاند. گاهی به سرمای یخ هستند و گاهی به داغی آتش. مرد از شجریان میخواند " به می عمارت دل کن که این جهان خراب بر سر آن است که از خاک ما بسازد خشت. جهان خراب را جوری ادا میکند که انگار روی ویرانهای ایستاده، انگار همین حالا خاکش خشت میشود و پرتقالهایش بی
فروشنده میماند.صدایش از گوشم رد میشود. همان گوشی که دردش امانم را بریده. یکییکی سوزنها را برمیدارد و میبرد سمت قلبم.مردها که غمگین میشوند صدایشان نرم میشود. اگر صدایشان را لمس کنی حتم دارم خیس است. نمش روی سرانگشتان سنگینی هزارتا قصه نگفته ر كلبه عشق علي و زهرا...
ما را در سایت كلبه عشق علي و زهرا دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : cottagelovea بازدید : 137 تاريخ : شنبه 31 ارديبهشت 1401 ساعت: 17:50